خوش آمدید

به جادوی کلمات ؛ سایت سرگرمی تفریحی خوش آمدید

از خانه بذر | بانک بذرهای کمیاب دیدن فرمائید

آسمان وقتی درخشان شد ؛ گمان کردم تویی

ناگهان آیینه حیران شد ؛ گمان کردم تویی
 
ماه پشت ابر پنهان شد ؛ گمان کردم تویی
□□□
مصرعی ناگه نمایان شد ؛ گمان کردم تویی
 
برکه از ماهی فراوان شد ؛ گمان کردم تویی
 
رعد از اعماق جان بانگی چنین مستانه زد
 
آسمان را نور مهمان شد ؛ گمان کردم تویی
 
رهگذاری تازه از این جاده ی خاکی گذشت
 
راهی شهر خراسان شد ؛  گمان کردم تویی
 
صبح جمعه ، پای منبر ، نوحه خوان از آه تو
 
دفترش آیینه باران شد ؛ گمان کردم تویی
 
فالی از حافظ گرفتم ؛ یوسف آمد از سفر
 
کلبه احزان گلستان شد ؛ گمان کردم تویی
 
نیمه های شب من و سجاده و شعری دگر
 
حاصلش دیدار خوبان شد ؛ گمان کردم تویی
 
ماه من از بس که پشت ابر غیبت مانده ای
 
آسمان وقتی درخشان شد ؛ گمان کردم تویی

(( تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)صلوات ))

 · 

افزودن به علاقه‌مندی‌ها حذف از علاقه‌مندی
  • 15 آبان 1393
  • 3 دیدگاه
  • 905 بازدید
اشتراک گذاری

سایر پست ها

دیدگاه ها

کد امنیتی رفرش
1393/10/20
سلام
این شعر از یه شاعر نوجوانه ؛ حمیدرضا فاضلی.
اینم منبع شعر:
http://eradat.ir/showtext.aspx?id=418
ممنون از لطفتون شکلک
پاسخ : سلام
خیلی زیبا بود

ممنونم از شما

با درج لینک در سایت منتشر شد
1393/08/29
سلام
شعر قشنگی بود...
این سروده از کیه؟!
پاسخ : سلام

متشکرم

از جای که برداشته بودم هیچ اسمی نبود
1393/08/16
خیلی زیبا بود شکلکشکلک

سلام آقای مهندس
از حضور گرمتون تشکر می کنم شکلک
اوقاتتون بخیر و شادی
پاسخ : سلام فرناز خانم گل

ممنونم از شما

خواهش می کنم

سلامت باشید

اشتراک‌گذاری